English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4921 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take the trouble <idiom> U ارزش زحمت را داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
(not to be) sneezed at <idiom> U ارزش داشتن را دارد
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
industrious <adj.> U زحمت کش
fagger U زحمت کش
suffering U زحمت
sufferings U زحمت
heavily U به زحمت
hard working U زحمت کش
hardworking <adj.> U زحمت کش
studious <adj.> U زحمت کش
eath U بی زحمت
discommodity U زحمت
drudge U زحمت کش
assiduous <adj.> U زحمت کش
drudges U زحمت کش
diligent <adj.> U زحمت کش
to take pains U زحمت یا
todo U زحمت
discomforts U زحمت
botheration U زحمت
inconvenience U زحمت
inconvenienced U زحمت
inconveniences U زحمت
inconveniencing U زحمت
laborious U زحمت کش
effortless U بی زحمت
effortlessly U بی زحمت
durdge U زحمت کش
suffers U زحمت
suffered U زحمت
arduous U پر زحمت
tugs U زحمت
tugging U زحمت
tugged U زحمت
tug U زحمت
troublous U پر زحمت
discomfort U زحمت
painstaking U زحمت کش
painstakingly U زحمت کش
discomfiture U زحمت
suffer U زحمت
sedulous <adj.> U زحمت کش
long-suffering U زحمت کش
laboursome U زحمت کش
pain U زحمت
paining U زحمت
pains U زحمت
kiaugh U زحمت
long suffering U زحمت کش
operose U زحمت کش
suffring U زحمت
pains U زحمت دادن به
studiousness U زحمت کشی
toil U زحمت کشیدن
easier U بی زحمت اسوده
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
easiest U بی زحمت اسوده
difficulty U اشکال زحمت
cumbrous U مایه زحمت
toiling U زحمت کشیدن
toiled U زحمت کشیدن
problem-free <adj.> U بدون زحمت
difficulties U اشکال زحمت
travail U رنج زحمت
easy U بی زحمت اسوده
long suffering U زحمت کشی
bothered U مایه زحمت
bothering U مایه زحمت
troubles U مزاحمت زحمت
bothers U مایه زحمت
trouble U مزاحمت زحمت
productive of annoyance U باعث زحمت
painfulness U زحمت سختی
Deduct it from my monthly salary . U زحمت را کم کردن
troubling U مزاحمت زحمت
bother U مایه زحمت
perquisites U زحمت وهنرشخصی
perquisite U زحمت وهنرشخصی
inconvenienced U اسباب زحمت
paining U زحمت دادن به
inconvenience U اسباب زحمت
pain U زحمت دادن به
inconveniences U اسباب زحمت
inconveniencing U اسباب زحمت
lostlabour U زحمت بیخود
agreat d. of trouble U بسی زحمت
mockery U زحمت بیهوده
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
to put a bout U زحمت دادن
plods U زحمت کشیدن
labor U زحمت کشیدن
plodding U زحمت کشیدن
discommodity U اسباب زحمت
labor U زحمت کوشش
plodded U زحمت کشیدن
plod U زحمت کشیدن
if it is inconvenient for you U زحمت است زحمت است
torment U ازار زحمت
tormented U ازار زحمت
tormenting U ازار زحمت
torments U ازار زحمت
labored U زحمت کوشش
labored U زحمت کشیدن
discommode U زحمت دادن
disburdenment U رفع زحمت
trouble-free <adj.> U بدون زحمت
labour U زحمت کشیدن
cumbersome U مایه زحمت
labour U زحمت کوشش
labors U زحمت کشیدن
labors U زحمت کوشش
productive of annoyance U زحمت رسان ازارنده
hach U درشکه کرایهای زحمت
encumbering U اسباب زحمت شدن
burn the midnight oil <idiom> U [زحمت زیاد کشیدن]
incumber U ایباب زحمت شدن
if you please U بیزحمت زحمت کشیده
encumber U اسباب زحمت شدن
pesky U زحمت دهنده مزاحم
strike off U بی زحمت درست کردن
i wish to spqre you trouble U زحمت شما را کم کنم
painstacking U زحمت سعی و کوشش
encumbers U اسباب زحمت شدن
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
toiling U کار پر زحمت کشمکش
emcumber U اسباب زحمت شدن
lay out oneself U بخود زحمت دادن
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
swink U زحمت کشیدن مشقت
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
encumbered U اسباب زحمت شدن
toiled U کار پر زحمت کشمکش
laboured U به زحمت درست شده
toil U کار پر زحمت کشمکش
trouble U رنجه کردن زحمت دادن
Sorry to have troubled(inconvenienced)you. U خیلی می بخشید زحمت دادیم
gravy trains U منبع درامد بدون زحمت
elaborating U به زحمت ساختن دارای جزئیات
i am sorry to trouble you U ببخشید اسباب زحمت شدم
gravy train U منبع درامد بدون زحمت
elaborates U به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborated U به زحمت ساختن دارای جزئیات
troublemaker U موجد زحمت ودردسر اشوبگر
troublemakers U موجد زحمت ودردسر اشوبگر
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
elaborate U به زحمت ساختن دارای جزئیات
to take trouble to do anything U زحمت کردن کاری را بخوددادن
troubling U رنجه کردن زحمت دادن
troubles U رنجه کردن زحمت دادن
I'll trouble you to be quiet. U می شود بی زحمت حرف نزنی؟
I took a great deal of trouble over it. U روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
bothered U زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothering U زحمت دادن مخل اسایش شدن
bother U زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothers U زحمت دادن مخل اسایش شدن
to labour [British English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to labor [American English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
Recent search history Forum search
1براى خودت ارزش قائل باش
1time is prceious it has great
1او واقعا ارزش رفاقت رو داره واسه من
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1There are two other modeling formalisms worth highlighting in the context of LPV systems.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com